loading...

من نوشت سایت محمدحسین میری پور

سایت شخصی محمد حسین میری پور

بازدید : 142
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 23:41

حدود یک ماه پیش بود که ما رو از مدرسه به عنوان دانش‌آموزان خوب اُوردن بیرون، خب ما هم تقریباً ترسیده بودیم که ما رو ندیده نشناخته برای چی انتخاب کرده بودن؟ من، محمدمهدی و چند تای دیگه به سمت دفتر مدیر رفتیم.
توی راه من با خودم هزارتا فکر‌های جورواجور می‌کردم، فکر می‌کردم منو به خواطر این که با نظم هستم یا خیلی بود درس خونی هستم؟ منو برای تنبیه می‌خواستن یا برای تشویق؟ خلاصه توی این فضا بودم که محمدمهدی توی سرد زد، منم کم نزاشتم باسش، یه دونه لگد زدم به سمت پاش تا دفعه آخرش باشه.
خلاصه رسیدیم به این دفتر مدیر، حدود ۳ سال من نزدیک دفتر هم نشده بودم چه برسه به این که واردش بشم. رفتیم داخل، یه دفتر نچندان بزرگ، سمت چپ من یه میز بود که طولش حدود ۳ متری می‌شد، رو برو مدیر پشت میزی شبیه این میزهای مدیرعامل‌ها بود لم داده.
سلام کردیم رفتیم تو، بوی بد این آقای بد بو منو عصبی کرده بود، یه چند کلامی‌صحبت کرد و بعد یه برگه داد کن توش ما رو برای تعزیه انتخاب کرده بودن...
گذشت و گذشت تا که ما فهمیدیم بخشنامه این تعزیه اومد، بخش‌نامه طبق مستندات گفته بود که یه گروه ۵ نفره با چند نقش متفاوت که من تا الان بازی نکرده بودم.
من به عنوان شمر ابن زجورشن انتخاب شدم
بعد از 17 جلسه تمرین رفتیم مسابقه، چون خیلی طولانی میشه؛ ولی کلی اون رو می‌گم:
رفتیم مراسم، هشت تیم بودیم ما تیم هشتم برگزار کردیم، خوب نبود، بد هم نبود؛ ولی کمی‌هم نامردی کردن، ببنید من تحقیق کردم توی 5 سال اخیر تیم‌های اول تا پنجم یکی بودن، و هر سال ما 6 می‌شیم؛ حالا شما قضاوت کنید...

آموزش وردپرس | دوره جامع آموزش طراحی سایت با وردپرس
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 7
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 75
  • بازدید سال : 435
  • بازدید کلی : 1968
  • کدهای اختصاصی